amirpakdel.blogfa.com

jmp.blogsky.com

دسته‌بندی روان‌شناسی شخصیت - مکتب زندگی

http://jmp.blogsky.com/category/cat-8

راهی برای داشتن خانواده موفق. محمد جانبلاغی روزانه به افراد زیادی مشاوره میدهد که زندگی اشان بهتر شود. به نظر شما چرا افراد به روانشناس محمد جانبلاغی مراجعه میکنید در حالی که روانشناسان دیگری هم هستند که میتوانید به آنان مراجعه کنید؟ آیا شما هم میخواهید جزو این افراد باشید؟ به دلیل تماس ها زیاد لطفا هم اکنون جهت تعیین وقت مشاوره اقدام کنید و وقت خود را رزرو کنید. هم اکنون وارد لینک زیر شوید. دیدگاه های کسانی که با محمد جانبلاغی مشاوره داشته اند را اینجا بخوانید:. پنجشنبه 6 آبانماه سال 1395, 13:51. ترکیب ...

jmp.blogsky.com

دسته‌بندی روان‌شناسی اعتماد به نفس - مکتب زندگی

http://jmp.blogsky.com/category/cat-10

راهی برای داشتن خانواده موفق. محمد جانبلاغی روزانه به افراد زیادی مشاوره میدهد که زندگی اشان بهتر شود. به نظر شما چرا افراد به روانشناس محمد جانبلاغی مراجعه میکنید در حالی که روانشناسان دیگری هم هستند که میتوانید به آنان مراجعه کنید؟ آیا شما هم میخواهید جزو این افراد باشید؟ به دلیل تماس ها زیاد لطفا هم اکنون جهت تعیین وقت مشاوره اقدام کنید و وقت خود را رزرو کنید. هم اکنون وارد لینک زیر شوید. دیدگاه های کسانی که با محمد جانبلاغی مشاوره داشته اند را اینجا بخوانید:. پنجشنبه 6 آبانماه سال 1395, 13:51. ترکیب ...

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی - سلام

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/post-18.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. ولی فکر کنم خوشی کار معلمی به همین سختی هاش باشه . نوشته شده توسط سعید حیدری در ساعت 11:42 لینک. دراین مزرعه ی پاک. سایت آموزش و پرورش فارس. تجربه های تدریس خانم معلم لیلا. وبلاگ چشم بیدار ( معلم هنر ). دل نوشته های یک آموزگار. Powered By: BLOGFA.COM.

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/9002.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. دیروز تلخ ترین خاطره مدرسم رو تجربه کردم . الان که دارم این مطلب رو می نویسم دستام داره می لرزه و چشمام پر از اشک و آهه . داشتم از گله دار بر می گشتم که پسر عموم رو دیدم . پرسید : شنیدی که توی کلینیک یه پسر دانش آموز رو آوردند که از اهالی مدرسه ای هست که تو توش تدریس می کنی . می گن لب جاده بوده که می افته . گفتم شاید از دانش آموزان راهنمایی بوده که داشته بر می گشته خونه و شاید خدایی نکرده تصادف کرده . و گفت محمد ابهری. نوشته شده توسط سعید حیدری در ساعت 0:44 لینک. به خونه که رسیدم ...

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی - روز تلخ

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/post-22.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. دیروز تلخ ترین خاطره مدرسم رو تجربه کردم . الان که دارم این مطلب رو می نویسم دستام داره می لرزه و چشمام پر از اشک و آهه . داشتم از گله دار بر می گشتم که پسر عموم رو دیدم . پرسید : شنیدی که توی کلینیک یه پسر دانش آموز رو آوردند که از اهالی مدرسه ای هست که تو توش تدریس می کنی . می گن لب جاده بوده که می افته . گفتم شاید از دانش آموزان راهنمایی بوده که داشته بر می گشته خونه و شاید خدایی نکرده تصادف کرده . و گفت محمد ابهری. نوشته شده توسط سعید حیدری در ساعت 0:44 لینک. دراین مزرعه ی پاک.

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی - پدر حسنی می خواد سواد یاد بگیره

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/post-12.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. پدر حسنی می خواد سواد یاد بگیره. آقا معلم تازه بهشون مخرج مشترک رو یاد داده بود . زنگ خونه خورده بود و می خواست با بچه ها بره بازی تو راه پدرش اون و دید . پدرش یه کشاورز بود و خرج زندگیش رو به سختی در می آورد . گفت : کجا می ری حسن؟ حسن : معلممون گفته برید مخرج مشترک بگیرید . پدر حسن : حسن خطرناک نباشه حسن؟ حسن : نه بابا خطرناک نیست . پدر حسن : پس بیا این ده تومن رو بگیر و برو مخرج مشترک بگیر. از اون روز به بعد حسن هر روز می اومد پهلو پدرش و برای گرفتن مخرج مشترک ازش پول می گرفت .

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی - شیفت مخالف ای مشکلات هم داره

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/post-21.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. شیفت مخالف ای مشکلات هم داره. چند سال پیش بود فکر کنم سال 85 . اواخر پاییز بود . شیفت صبح مدرسه مزیجان بودم . تقریبا ساعت 11:30 بود که از مدرسه به سمت گله دار حرکت کردم . وقتی رسیدم به گله دار مستقیم رفتم اداره آموزش و پرورش و بعد از اینکه کارهام رو انجام دادم از آقای قریشی تغذیه های مدرسه ی قائم آبسردو ( شیفت مخالف رو اونجا تدریس می کردم ) رو تحویل گرفتم و به سمت شهرک امام خمینی (ره) که منزلن اونجا بود حرکت کردم . خلاصه بنزین رو ریختم تو موتور و حرکت کردم به سمت خونه . از کوه که ...

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی - مشكل شما هست به دانش آموز چه

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/post-17.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. مشكل شما هست به دانش آموز چه. ببينيد من الان اعصابم خورده - حقوقم كم شده - ماشينم خراب شده - اجاره خونم با قسطام عقب افتاده - ديشب با زنم دعوام شده - با برادرم قهر كردم - گربه ي همسايمون زده سر گربه ي همسايشون رو شكسته -پسرم امسال هم كنكور قبول نشده - ديوار اونا بلنده ديوار ما كوتاهه - آقاي مدير غيبتم رو زده - سرم هم خيلي درد مي كنه و . ۱- سر كلاس جم نمي خوريد. ۲- كتاب رو خودتون مي خونين چون من اصلا حوصله ي درس دادن ندارم. ۳- سوال نمي كنيد. ۵- امروز خيلي بي شعور شديد.

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی - قصه ی ایمان ( قسمت 1)

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/post-19.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. قصه ی ایمان ( قسمت 1). امسال با اجازتون مدیر همون مدرسه ی قبلی هستم . خوشبختانه همون طوری که فکر می کردم از اول سال خوب پیش می ره . البته به جز موردی که روز دوم پیش اومد :. توی دفتر ، پشت میز نشسته بودم که یه دفعه یکی از دانش آموزا سرزده وارد دفتر شد و همین طور که نفس نفس می زد گفت : - اجازه! ایمان - ایمان چی؟ ایمان سر خورده زمین و خورد شده و همین طور داره ازش خون می ریزه. می خواستم بلند بشم برم سراغش که یکی از معلما زودتر از من رفت تا ببینه چه اتفاقی افتاده؟ دراین مزرعه ی پاک.

bazbaranbatarane.blogfa.com

خاطرات یک معلم ابتدایی

http://www.bazbaranbatarane.blogfa.com/9007.aspx

خاطرات یک معلم ابتدایی. وقتی که بسیار متحیر شدم! سال اول خدمتم وقتی که کلاس دوم تدریس می کردم اتفاقی برایم پیش آمد که فکر کنم برای شما هم شنیدنی باشد . به تازگی درس حسنک کجایی را تدریس کرده بودم . شاید ساعت ۹ صبح بود . از اداره برای بازدید آمده بودند و کلاس ما اولین کلاس بود . سوالها یکی یکی پرسیده می شد و هر یک از دانش آموزان سعی می کردند که زودتر از بقیه به سوالها پاسخ دهند . در میان سوالها این سوال مطرح شد :. این جا که ما هستیم اسمش چیه؟ مسئول اداره با خوشحالی سری تکان داد و گفت :. اینجا طویله است .