amedstudent.blogspot.com
.: خاطرات یک دانشجوی پزشکی :.: September 2010
http://amedstudent.blogspot.com/2010_09_01_archive.html
خاطرات یک دانشجوی پزشکی :. هر نوشته ای، فهم کاملش نیاز به دانستن بستر آن نوشته دارد. بستر خاطرات و نوشته های اینجا، ساحت افکار من است. ه.ش. ۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه. اندر ماجرای پیشنهاد قرآن سوزی اخیر و واکنش های بهش. این رو نمیخواستم بنویسم راستش، اونقدر به نظرم مسئله بدیهی و ابتدایی میاد، که الان هم که میخوام بنویسمش یه کم احساس شرم میکنم، ولی خب گفتم بگم. اول از دید یه مخالف اسلام. خب، اگه اسلام یه "عقیده" است، که با سوزوندنش که چیزی اثبات نمیشه! دوم از دید یه مسلمان. اگه طرف میدونه و داره این کار رو میک...
amedstudent.blogspot.com
.: خاطرات یک دانشجوی پزشکی :.: May 2010
http://amedstudent.blogspot.com/2010_05_01_archive.html
خاطرات یک دانشجوی پزشکی :. هر نوشته ای، فهم کاملش نیاز به دانستن بستر آن نوشته دارد. بستر خاطرات و نوشته های اینجا، ساحت افکار من است. ه.ش. ۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه. یکی از دوستان گفت از احوالات شخصیت بنویس، چشم، بفرما:. امتحانات آخر سال نزدیک میشه و دوباره حس فشار عصبی داره زیاد میشه. پروپوزال واسه تز مدیریت، انرژیم رو تخلیه کرد. اصلا حوصله دو کلمه تایپ کردم هم ندارم. دلم گرفته، بد جور. با هیچ چی هم باز نمیشه. خسته ام، شدید. Posted by Mohammad KhoshZaban. ه.ش. ۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه. و خلاصه، فکر میکرد ...
amedstudent.blogspot.com
.: خاطرات یک دانشجوی پزشکی :.: October 2010
http://amedstudent.blogspot.com/2010_10_01_archive.html
خاطرات یک دانشجوی پزشکی :. هر نوشته ای، فهم کاملش نیاز به دانستن بستر آن نوشته دارد. بستر خاطرات و نوشته های اینجا، ساحت افکار من است. ه.ش. ۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه. چهل و پنج دقیقه طول کشید تا زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرم. دو ساعت نوشتن و توضیح شیوه فکر کردن الگوریتمی برنامه طول کشید. سخنرانی کشک، اصلا حالیم نبود. برنامه که تموم شد، از کتابخونه زدیم بیرون، احساس میکردم دارم رو ابرها راه میرم. یاد دوران برنامه نویسی به خیر. Posted by Mohammad KhoshZaban. ه.ش. ۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه. ما هم سر به زیر "چشم".
1rahro.blogfa.com
واگویه هایی از افکار من... یک رهرو
http://www.1rahro.blogfa.com/8711.aspx
واگویه هایی از افکار من. یک رهرو. در اتاق دوباره بسته شد. حالا نفر دوم صف بود. شنیده بود که او می تواند از غیب خبر بدهد، خیلی ها تعریفش را کرده بودند. اول مطمئن بود ولی حالا کمی دلشوره داشت طعم گس تردید رو در دهانش احساس می کرد. میخواست بداند آیا بالاخره بیماریش خوب می شود؟ اما حالا نمی دانست که آیا میخواهد بداند یا نه! صدای زنگ آویز بالای در او را به خودش آورد. حالا دیگر سر صف بود. نوشته شده در شنبه پنجم بهمن ۱۳۸۷ساعت 15:38 توسط یک رهرو. حوای آدم، آدم حوا. شخصی است لطفا محرم باشید.
1rahro.blogfa.com
واگویه هایی از افکار من... یک رهرو - چند تا سوال خیلی پراکنده و شاید بعضا بی ربط
http://www.1rahro.blogfa.com/post-18.aspx
واگویه هایی از افکار من. یک رهرو. چند تا سوال خیلی پراکنده و شاید بعضا بی ربط. 1- چرا بشر همیشه فکر می کنه که هر چی میدونه حقیقته و همه حقیقته؟ 2- چرا ما آدما بیشتر اوقات یادمون میره که دیروز چی میخواستیم؟ 3- چرا انسانها برای فرار از واقعیت و اندیشیدن به اون، به تنوع طلبی می افتن؟ 4- چرا ابنای آدم همیشه دنبال نداشته هاشون هستن و بیگانه با داشته هاشون؟ 5- چرا ما آدمها مطمئنیم که یه روزی می میریم ولی باور نداریم؟ نوشته شده در چهارشنبه ششم آبان ۱۳۸۸ساعت 21:26 توسط یک رهرو. حوای آدم، آدم حوا.
1rahro.blogfa.com
واگویه هایی از افکار من... یک رهرو - وسوسه*
http://www.1rahro.blogfa.com/post-11.aspx
واگویه هایی از افکار من. یک رهرو. این پست و پست قبلی رو با کمی تفاوت برای مجله مبین هم فرستاده ام. نوشته شده در یکشنبه چهارم اسفند ۱۳۸۷ساعت 18:33 توسط یک رهرو. حوای آدم، آدم حوا. شخصی است لطفا محرم باشید. خاطرات یک دانشجوی پزشکی.
amedstudent.blogspot.com
.: خاطرات یک دانشجوی پزشکی :.: February 2011
http://amedstudent.blogspot.com/2011_02_01_archive.html
خاطرات یک دانشجوی پزشکی :. هر نوشته ای، فهم کاملش نیاز به دانستن بستر آن نوشته دارد. بستر خاطرات و نوشته های اینجا، ساحت افکار من است. ه.ش. ۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه. خب، مدتی در مثنوی تأخیر شد. یه ماهی خارج از محل دسترسی به اینترنت بودم، تو خوابگاه بیمارستان میخوابیدم، بعدش هم یه مقدار سرم شلوغ بود. دوباره باید شروع کنم به نوشتن، از روانپزشکی (که گفته بودم میگم)، از بخش زنان، از بیماریهای عفونی و مقاربتی و . خیلی چیزها دوست دارم بگم. دوباره شروع میکنم به نوشتن. Posted by Mohammad KhoshZaban.
amedstudent.blogspot.com
.: خاطرات یک دانشجوی پزشکی :.: July 2010
http://amedstudent.blogspot.com/2010_07_01_archive.html
خاطرات یک دانشجوی پزشکی :. هر نوشته ای، فهم کاملش نیاز به دانستن بستر آن نوشته دارد. بستر خاطرات و نوشته های اینجا، ساحت افکار من است. ه.ش. ۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه. از درد آورترین لحظه ها. لحظه ایه که کسی داره درد میکشه. و تو کاری نمیتونی بکنی. فقط فرصت میکنی از کنار تختش دور شی. یه جایی برسی که دو دستت رو تکیه بدی به چیزی، به پنجره ای رو به شهری که حیرت میکنی چطور هنوز روشنه. دری که جلوش رو گرفته بودی که باز نشه، باز شه. چهار ستون بدنت شروع کنه به لرزیدن. و زار زار گریه کنی. پن فردا امتحان عملیم رو دارم.
1rahro.blogfa.com
واگویه هایی از افکار من... یک رهرو
http://www.1rahro.blogfa.com/8808.aspx
واگویه هایی از افکار من. یک رهرو. یک اصل فراموش شده یک شاه کلید. اما این در مورد همه ما صادقه. اگه اشتباه نکرده باشم این فشارها درسته که الان فقط روی کسانی که زمینه بیشتری دارن خودش رو نشون میده ولی در واقع بر روی همه ما تاثیر خودش رو میذاره منتها در بلندمدت خودش رو نشون خواهد داد. شاید هم اگه بگم مدتی رو از عمر همه مون کم کرده حرف بیجایی نزده باشم. تایید یا ردش به عهده متخصصها! شاید ریشه اصلی این حرف به این بر میگرده که تحلیل کنیم که ما برای این پدیده ای که داره ما رو اذیت می کنه آیا راه حلی داریم یا نه!