kahang.blogfa.com

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/post-74.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. ای نام آشنایت عاشقانه. حک شده روی لبانم. بی تو من تنهاترینم. بوسه هایت بر تنم دریا شده. شعرهایت جاری دریا شده. مستم از اوج حضورت ای سرا پا عاشقانه. قلب من با قلب تو معنا شده. درشبی از جنس مهتاب. در شبی از جنس باران. در شبی از جنس رویش ، در شبی از جنس آغاز. در شبی از جنس چشمت. در شبی پر از وجودت. در شبی که پاکیش را من توان گفتنم نیست. محو عشقی که تو با من بودنش را لمس کردی. بی بهانه پر ترانه. با خودم تا خواب خواهم برد. من تو را با مستیه آغوش خود دلگرم خواهم کرد.

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/post-69.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. براي كساني كه عاشقند ، عشق. براي هميشه بي كلام مي ماند. اما براي كساني كه عشق نمي ورزند ،. شوخي بي رحمانه اي بيش نيست. تنها جايي كه مي شود به خدا رسيد. و او را يك دل سير عاشقانه نگاه كرد دل است. واقعا شگفت آور است قطره ايي زلال اقيانوسي بي انتها را در خود جاي دهد. اين همان صندوقچه اسراري است كه خدا آفريد تا وجودش را در آن جاي دهد. تا امانتش را كه كوه ها و كائنات و هستي و اقيانوس ها از تحملش درمانده بودند. در خود جاي دهد. دل خانه خالق بي همتامي شود. نا امن مي كنيم. اگر دی...

ali10310.blogfa.com

زندگی زیباست اگر........

http://ali10310.blogfa.com/8806.aspx

دوست داشته باشیم و عاشق باشیم. چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. تهی دست و زبان بسته. به سوی خانه باز آیی. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایهی دیوار بگشایی. لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری. و قدری آن طرفتر. و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر روزی بشر گردی. ز حال بندگانت با خبر گردی. تا گل سرخ شدن.

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/8803.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. آن گاه كه عشق تو را مي خواند. در پس او برو! اگر چه راه هاي عشق سخت و پرشيب است . وآن گاه كه بالهايش تو را در خود مي پيچند! اگر چه شمشير پنهان بالهايش تو را زخم زند! نقش بهشت * *. میدانم که بین من و تو فاصله است،اما این دنیای من است و من آن را چنان میسازم که فاصلهها چون حبابی از بین میرود و چون غباری بر باد میرود. من امواج تو هستم. اگرروزي بپرسي باز گويم:. تو من هستي و من نقش تو هستم. سه شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۸12:2به قلم: رویا. زندگي کوشش و راهي شدن است ,از تماشاگه آغا...

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/post-57.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. من و توایم که در اشتیاق می سوزیم،. تویی تویی به خدا،این که از دریچه ی ماه. نگاه میکند از مهر و با منش سخن است. تویی که روی تو مانند نوگلی شاداب. میان چشمه ی مهتاب بوسه گاه من است. تویی تویی به خدا این حرارت لب توست،. به روی گونه ی سوزان و دیده ی تر من،. گهی به سینه ی پراضطراب من سر تو. گهی به سینه ی پر التهاب تو سر من! تویی تویی به خدا،دلنشین چو رویایی. تویی تویی به خدا،دلربا چو مهتابی،. تویی تویی که ز امواج چشمه ی مهتاب. به آتش دلم،از لطف می زنی آبی،. دوشنبه هجدهم آذر ۱...

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/post-64.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. آن گاه كه عشق تو را مي خواند. در پس او برو! اگر چه راه هاي عشق سخت و پرشيب است . وآن گاه كه بالهايش تو را در خود مي پيچند! اگر چه شمشير پنهان بالهايش تو را زخم زند! نقش بهشت * *. میدانم که بین من و تو فاصله است،اما این دنیای من است و من آن را چنان میسازم که فاصلهها چون حبابی از بین میرود و چون غباری بر باد میرود. من امواج تو هستم. اگرروزي بپرسي باز گويم:. تو من هستي و من نقش تو هستم. سه شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۸12:2به قلم: رویا. جان را به باد صبح. تن را به آفتاب سپردم.

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/post-71.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. لحظهاي ديگر خاطره ی نگاه را مرور ميكنيم. و در بيزماني در مييابيم. در چشم ما پرواز ميدهد. كه خدا چشمان بيشماري دارد. به زلالی باران ، به بزرگی یک دنیا. به صداقت آیینه ، به قشنگی یک دریا. تو نه انسان ، نه فرشته ، مثل یک نور عظیمی. مثل یک جام بلوری ، مثل یک قاب قدیمی. نه تورا دیدم و هرگز نشانی ز تو دارم. نه که دانم ، دور دوری ، یا همین جایی کنارم. با تو دنیایم لطیف است ، قطعه هایم جاودانه. آسمانم پر ستاره ، زندگی ام عاشقانه. با تو دیگر در نهانم جای هر دلواپسی نیست. بر بلندا...

najvahayeasheghane.blogfa.com

...*من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *...

http://www.najvahayeasheghane.blogfa.com/post-66.aspx

من و تو قصه مهتاب شب عاطفه ايم *. آسمان را بنگر و به سكوت پر رمز و رازش بيانديش! ستاره ي خود را در آسمان زندگيت پيدا كن! و به سمت آن ستاره حركت كن! آنكه ستاره را براي تو آفريد راه رسيدن به آن را نيز. بی نگاه عشق مجنون نيز ليلايي نداشت. بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت. بي تو اي شوق غزلآلودهي شبهاي من. لحظهاي حتي دلم با من همآوايي نداشت. آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم ميشوم. كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت! اين منم پنهانترين افسانهي شبهاي تو. آنکه درمهتاب باران شوق پيدايي نداشت. جان را به باد صبح. در تن...

ali10310.blogfa.com

زندگی زیباست اگر........ -

http://ali10310.blogfa.com/post-49.aspx

دوست داشته باشیم و عاشق باشیم. چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. تهی دست و زبان بسته. به سوی خانه باز آیی. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایهی دیوار بگشایی. لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری. و قدری آن طرفتر. و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر روزی بشر گردی. ز حال بندگانت با خبر گردی. تا گل سرخ شدن.

ali10310.blogfa.com

زندگی زیباست اگر........

http://ali10310.blogfa.com/8701.aspx

دوست داشته باشیم و عاشق باشیم. ي ما با دگران مي گذري. با دلم گقتم نگاهت : نگران مي گذري. خبرت هست كه دل از تو بريدم زين روي. ديده مي بندي و چو بي خبران مي گذري. گاه بشكفته چو گلهاي چمن مي آيي. روزي آشفته چو شوريده سران مي گذري. ما نظر از تو گرفتيم چه رفته است تو را. كه به ناز از بر صاحبنظران مي گذري. بگذر از من كه ندارم سر ديدار تو را. چه غمي دارم اگر با دگران مي گذري. اي بسا ماهرخان را كه در آغوش گرفت. خاك راهي كه عروسانه بر آن ميگذري. ناز مفروش و از اين كوچه خرامان مگذر. كه به خواري ز جهان گذران مي گذري.